آجرک الله یا اباصالح . . .
دلم به حال دلم می سوزد
بهانه گیر شده
باران می خواهد
می برمش زیر باران ،آنجا زیر لب ام یجیب می خواند،بهانه خورشید می گیرد
می گویی چه کنم با این دل
به او می گویم به خودت بد نیاور ما با نسیم هل اتی... جان گرفته ایم
ما روی دلمان نقش محبت کسی را حک کرده ایم که لبهای ویران زمین،تشنه جرعه ای از نگاه اوست
همون که این روزها سیاه پوش ستاره سخاوتمند کاظمین است.
بهانه گیر شده
باران می خواهد
می برمش زیر باران ،آنجا زیر لب ام یجیب می خواند،بهانه خورشید می گیرد
می گویی چه کنم با این دل
به او می گویم به خودت بد نیاور ما با نسیم هل اتی... جان گرفته ایم
ما روی دلمان نقش محبت کسی را حک کرده ایم که لبهای ویران زمین،تشنه جرعه ای از نگاه اوست
همون که این روزها سیاه پوش ستاره سخاوتمند کاظمین است.
+ نوشته شده در ساعت توسط سعید
|